پرش به محتوا

مهمترین عامل موفقیت یک کسب و کار کوچک چیست؟

مهمترین عامل موفقیت یک کسب و کار کوچک چیست؟

معمولاً اغلب آدم های دنیا از طریق شغلی که انتخاب می‌کنند به دنبال کسب درآمد هستند اما بیشتر آنها راه موفق شدن در کسب و کار خود را به درستی نمی دانند. ساعات زیادی از وقت خود را صرف کار کردن می‌کنند ولی به نتیجۀ دلخواه خود نمی‌رسند. به قولی موتور کسب و کارشان به راحتی نمی‌چرخد و قادر نیستند کسب و کار خود را به جایی برسانند که به راحتی پولساز شود.

گروهی کسب و کار کوچک سنتی خود را دارند اما نمی دانند چگونه شغل از مد افتادۀ خود را به روز رسانی کنند و از شکست احتمالی نجاتش دهند. خانم های خانه داری را می‌ینیم که به دنبال استقلال مالی هستند اما نتوانسته اند راهی مناسب برای کسب درآمد پیدا کنند. کسانی هستند که با سرمایۀ اندک خود در شغلشان تلاش می‌کنند که درآمد خود را افزایش دهند ولی با موانع و مشکلات زیادی برخورد می‌کنند.

به هر حال هر کسی در هر جایگاهی که هست علاقه مند به کسب درآمد برای داشتن یک زندگی بهتر و راحت‌تر است.

چرا کسب و کار خودتان را راه اندازی نمی کنید؟

بسیاری از افراد در آرزوی کار یا شغلی هستند که برایشان درآمد کافی و مناسبی را ایجاد کند. تقریباً درآمدزایی از طریق حرفه یا شغل و یا توسعۀ کسب و کار، جزء مهمی از زندگی انسان امروزی است. با وجود اینکه کسب درآمد یک امر ضروری و مهم در زندگی اغلب ماست اما گویی راه اندازی یک کسب و کار خیلی هم آسان نیست. بیشتر افراد در تخیل و رؤیای خود بیزینس و یا کسب و کاری را برای خود تجسم می‌کنند اما در زندگی واقعی شهامت راه اندازی آن را ندارند. چیزی که پشت رؤیاها و آرزوهایشان است، حسرت و ناکامی در رسیدن به آن هدفشان است.

کسب و کار کوچگ و موانع راه اندازی آن

علل مهمی که مانع راه اندازی یک کسب و کار کوچک می‌شوند:

 ۱- نداشتن چشم اندازی روشن از یک کسب و کار

وقتی دکمۀ استارت و شروع کاری فشرده می‌شود که نسبت به آن کار یا شغل و آیندۀ آن آگاهی کافی باشد. پس اگر هنوز کسب و کارتان را راه اندازی نکرده‌اید، شاید شما هم یکی از افرادی باشید که از نام و یا درآمد احتمالی یک کسب و کار چیزهایی شنیده‌اید اما از فرایند انجام آن کار اطلاع کافی نداشته باشید. کمبود اطلاعات در مورد یک کسب و کار با عث ترس و نگرانی برای راه‌اندازی آن می‌شود. اگرچه ممکن است یک کسب و کار کوچک خیلی هم پیچده نباشد اما نبود اطلاعات در مورد آن همچون سدی بزرگ مانعی برای شروع و راه اندازی آن است.

 

۲- نداشتن توانایی و مهارت عملی کافی

یکی از علل عمده ای که اغلب افراد کسب و کار خود را راه اندازی نمی‌کنند و یا کسب و کارشان رشد و توسعۀ چندانی ندارد نداشتن توانایی و مهارت‌های عملی لازم است. برای انجام هر کاری داشتن آگاهی کافی و به دست آوردن مهارت مناسب آن کار امری مهم است. اطلاعات کم و یا ناکافی از یک کسب و کار و نبود مهارت لازم در یک کار، مانعی بزرگ برای شروع آن است.

ورود به یک کسب و کار اگر بدون دانش و مهارت کافی باشد، شرایط سختی را برای شما به وجود می آورد. نمی شود یک تعمیرگاه ماشین را راه اندازی کرد اما اطلاع کافی از تجهیزات خودرو و یا مهارت لازم برای تعمیر آنها را نداشت. محال است شما مهارت خیاطی را نداشته باشید اما بتوانید یک کارگاه خیاطی موفق داشته باشید. این قضیه در مورد تمام مشاغل و کسب و کارها نیز صادق است.

حتی اگر بخواهید نیروهایی را به استخدام خود درآورید لازم است تا حدی از آن حرفه یا شغل اطلاع داشته باشید. در غیر اینصورت  شاهد رشد چشمگیری نخواهید بود مگر با گذر زمان بیشتر و کسب تجربه و مهارت های مناسب آن شغل و یا کسب و کار.

۳- باورها و افکار ذهنی محدود کننده

یکی از آموزه های قدیمی که هنوز هم در گوش فرزندانمان گفته می‌شود این است که: 

  •  درس هایت را خوب بخوان تا بتوانی به دانشگاه بروی.
  • اگر می‌خواهی شغل مناسبی پیدا کنی باید درس بخوانی تا جایی استخدام شوی که بیمه و بازنشستگی داشته باشد.

اغلب یاد گرفته ایم و در ذهن خود ثبت کرده ایم که اگر در یک محل خاص با یک درآمد مشخص استخدام شویم دیگر خیالمان راحت است که آب باریکه ای در زندگیمان جاری است.

مثل این جمله که در میان مردم زبان به زبان می‌چرخد.

« دنبال یک کار استخدامی باش تا آب باریکه ای در زندگیت داشته باشی.»

این یک فکر و باور محدود کننده است.

جهان پیوسته در حال تغییر و گسترش است اما افکار و باورهای گذشتگان هنوز هم در ذهن ما نقش بسته‌اند. افکار و باورهایی که قدرت حرکت و ایده پردازی را از ما می‌گیرند و نمی گذارند قدم در مسیرهای تازه ای در زندگی بگذاریم. بیشتر ما تصورمان از یک کسب و کار بسیار رؤیایی و خیال انگیز است اما باورهایمان کوچکترین تغییری نکرده اند.

آنچه در پس زمینۀ ذهنمان فعال است، فکر محدودی است که مسیر ما را به همان آب باریکه ختم می‌کند. آرزوی پولدار شدن و کسب درآمد داریم اما به خود و توانائی‌هایمان اعتماد نداریم. ثروت بیشتر و کسب و کار مورد علاقۀ خود را دوست داریم اما اعتقاداتمان مانعی سرسخت برای رسیدن به پول بیشتر یا شغل دلخواهمان هستند.

پول و ثروت را می خواهیم اما باوری قوی در ذهنمان فعال است که « هرکس بامش بیش برفش بیشتر ». با این فکر و اعتقاد چگونه انتظار داریم به سمت پول بیشتری حرکت کنیم؟ چطور ایده‌های تازه به ذهنمان برسند و قدم در راه خلق ثروت بگذاریم. ترس از سختی بیشتر و مشکلات زیاد با آمدن پول به زندگی، ما را زمین گیر می کند.

این فکر چنان فعال و قوی است که به طور ناخودآگاه وقتی به دنبال درآمد بیشتری می رویم به جای احساس لذت، بیشتر نگران مشکلات بعد از پولدار شدن هستیم. از سویی هر قدر استرس و نگرانی درونیمان بیشتر می شود؛ مشکلات بیشتری هم در مسیرمان خودنمایی می کنند.

 

افکار ما پیش قراول و فرماندهان قدرتمند وجودمان هستند. اگر با همان فرمان و با همان اعتقادات در جادۀ زندگی حرکت کنیم، دقیقاً به همان نتایج قبلی خود می رسیم. چیزی در روند زندگیمان تغییر نخواهد کرد. تغییرِ وضعیت موجود و شروعی تازه در وادی کسب و کار مستلزم تغییرِ باورهای محدود کنندۀ قبلی است.

۴- کمبود اعتماد به نفس

اعتماد داشتن به خود و باور به توانائی‌های شخصی، پایه‌ای اساسی در شروع هر کاری است. همانطور که ماهانه یا سالانه برای وضعیت سلامت خود، چکاپ بدنی انجام می‌دهیم، قبل از راه‌اندازی یک کسب و کار نیز لازم است از وضعیت روحی و قوای ذهنی خود چکاپی کامل به عمل‌آوریم. درک و شناخت از توانائی‌ها و همینطور شناخت نقایص و ضعف‌ها پیش از شروع هر کاری باعث می‌شود که در مسیر بهتری قرار بگیریم.

اغلب افراد بدون آگاهی از توانمندی‌ها وعلایق خود و یا بدون توجه به ضعف‌ها و محدودیت‌هایشان وارد عرصۀ کسب و کاری می‌شوند. نداشتن مهارت کافی در هر کسب و کاری ناشی از عدم شناخت صحیح نسبت به خود است. اگر بدانیم که در چه مسیری و با چه چشم‌اندازی در حرکت هستیم، قطعاً برای ورود به آن مسیر خود را مجهز می‌کنیم. بدون آمادگی و بی‌گدار به آب نمی‌زنیم و قبل از ورود به هر کاری ابتدا آموزش‌های لازم را می‌بینیم.

♦ گاهی نیز عدم شناخت درست از خودمان باعث ترس از ورود در هر کاری می‌شود و شهامت حرکت در هیچ مسیری را در زندگی نداریم. ناآگاهی از توانائی‌ها و علایقمان، توجه ما را بیشتر به سمت ضعف‌ها و محدودیت‌هایمان می‌برد. هر چه بیشتر خود را ناتوان و ضعیف ببینیم بی‌شک از قابلیت‌ها و توانمندی‌هایمان فاصله می‌گیریم.

♦ شناخت درست از خود و آگاهی از انگیزه‌های درونی برای انجام هر کاری، جرأت و شهامت شروع کردن را به ما می‌دهد. با روشن شدن نقاط قوت و تقویت آن‌ها و همچنین مشخص نمودن نقاط ضعف و اصلاح و بهبود آن‌ها راه رسیدن به هر هدفی هموار می‌شود.

شناخت دقیق از نقاط ضعف در کنار نقاط قوتمان باعث رشد اعتماد به نفسمان می شود و در اینصورت شروع و راه اندازی یک کسب و کار بسیار آسان‌تر و البته نتیجه بخش‌تر می شود. داشتن عزت نفس در ابتدای شروع و راه اندازی یک کسب  و کار باعث پیدا کردن یک سبک شخصی منحصر به فرد و مخصوص به خود می شود. رسیدن به یک شیوۀ خاص برای عملی کردن هر آنچه می خواهیم ما را از سایرین متمایز می کند و همین ویژگی باعث درخشش کسب و کارمان خواهد شد.

شاید به جای دست، دست کردن و تعلل در انجام کاری به دلیل ناشناخته بودن مسیر و ناآگاهی از قابلیتهای خودتان بهتر باشد از راهنمایی و مشاورۀ یک کوچ و راهنما استفاده کنید. یک کوچ به شما کمک می‌کند تا بهتر بتوانید خود را بشناسید و علایق واقعیتان را پیدا کنید. از سوی دیگر نقشۀ بهتر و کاملتری از مسیر شغلی را برایتان ترسیم می کند تا با آگاهی و مهارت بیشتری برای راه اندازی یا توسعۀ کسب و کارتان اقدام کنید.

خودشناسی دروازه‌ای به سمت موفقیت است.

درک ویژگی های شخصیتی به ما کمک می‌کند تا عواملی که برانگیزانندۀ ما هستند را به درستی بشناسیم. با شناخت صحیح از خود در می یابیم که با چه شیوه ای بهتر می‌توانیم کسب و کار مان را، راه بیندازیم و چگونه انگیزه های خود را برای اقدام کردن تقویت کنیم.

♦ اگر خودمان را درست و دقیق بشناسیم متوجه می شویم که الگوهای فکری که ما را به پیش می رانند چه چیزهایی هستند. خیلی از ما واقعاً تصور می‌کنیم که درست می‌اندیشیم و دقیق عمل می‌کنیم و همیشه متعجب می شویم از اینکه چرا نتایج کارهایمان اغلب دلسرد کننده هستند.

♦ تعداد کمی از ما با خود می‌اندیشیم و در خود جستجو می‌کنیم که چه افکار و باورهای مالی در ذهنمان فعال هستند و کدام رشته از افکار هستند که ما را به نتایج ناپایدار و یا نامناسب هدایت می کنند.

شاید بهتر باشد که یکی از تجارب واقعی خودم را برایتان شرح دهم تا نقش کلیدی افکار یا بهتر است بگویم الگوهای فکری را در زندگی خود دریابیم.

چند وقت پیش در جمعی از دوستان بودم. در میان این جمع افرادی با سنین مختلف از نوجوان تا میانسال حضور داشتند. همه با هم در حال گفتگو بودیم. یکی از آنها که از همۀ جمع سن بالاتری داشت از ما پرسید:

  • اگر هیچ پشتوانه مالی در زندگی نداشته باشید چه می‌کنید؟
  • اگر هیچ حامی و یاریگری برای زندگی کردن نداشته باشید و بارتان فقط بر دوش خودتان باشد چه می‌کنید؟

با فرض اینکه هیچ شغلی ندارید از چه راه هایی پول می سازید و چه مسیری را در پیش می گیرید؟

ظاهر سؤال خیلی جذاب بود و همه را به فکر فرو برد. هر کسی تلاش کرد جواب سوال پرسیده شده را بدهد. اغلب دوستان بدون تأمل شروع به گفتن پاسخ‌هایی کردند که در آن لحظه به ذهنشان آمده بود.

بعضی از این راه ها خوب و برخی عجولانه و یا حتی غیر اخلاقی بودند. من نیز مدتی با خود اندیشیدم. وقتی بیشتر فکر کردم متوجه شدم که جذابیت سؤال برایم خیلی بیشتر از جواب دادن به سؤال است. قدری بیشتر تأمل کردم و دریافتم که این سؤال، سؤالی آشناست که مرتب در ذهن من می چرخد. یعنی همیشه از خودم می پرسم اگر گرفتار شوم و یا هیچ منبع مالی نداشته باشم چگونه از آن خارج می‌شوم؟ چطور خودم را از مشکلات نجات می‌دهم؟ چطور زنده بمانم و چطور سرپناهی برای خود تامین کنم؟ همانطور که اجداد نخستین ما همیشه نگران زندگی خود و حفظ امنیتشان بودند این برنامه همچنان در ذهن اغلب ما فعال است.

این سؤال به صورت مخفیانه در ذهن من نیز فعال بود. گاهی متوجه آن می شدم اما تأثیر آن را نمی دانستم. بعد از چند ساعت فکر کردن متوجه خطای بزرگ ذهنی خود شدم. برنامه‌ای که بدون توقف یکی از الگوهای معمول فکری من شده بود و من از حضور همیشکی و روشن بودن چراغ آن در ذهنم بی خبر بودم.

تأثیر ذهن ناخودآگاه بر ذهن خودآگاه

چیزی که در وجود خود کشف کردم یک تعارض در خواسته هایم بود. یک ناهماهنگی میان افکار ناخودآگاه و افکار خودآگاه من بود. از یک سو به دنبال رشد و پیشرفت بودم و از سویی دیگر دغدغۀ ذهن من حفظ وضعیت زنده ماندن و امنیت ابتدایی بود. چیزی که من و اغلب شما هم اکنون و در این موقعیت زمانی و مکانی به لطف خدا در زندگیمان موجود است. یعنی ترس از مردن به دلیل نبود غذا و یا ناامنی در یک جنگل یا محیطی بی سر پناه برای اغلب ما اکنون و در این عصر بشری رفع شده است. اما ذهن ما با ذهن اجدادمان همچنان در پیوند است و الگوهای فکری آنها در ذهن ناخودآگاهمان در حال فعالیت هستند.

جالب است بدانید که ناخودآگاه ما سرچشمۀ تمام افکار مثبت و منفی است. ذهن ناخودآگاه منبع و آرشیو افکار و نگرش‌هایی است که از نسل های گذشته تا پایان دوران کودکی خودمان در آن ثبت شده است. برای اینکه بتوانیم ذهن ناخودآگاه خود را با ذهن خودآگاهمان همراه کنیم و به هماهنگی برسیم باید یاد بگیریم سؤالات مثبت و قدرتمند کننده بپرسیم.

وقتی در ذهن خود تصور می کنیم که در جایی قرار داریم که هیچ چیزی نیست و ما باید تلاش کنیم تا زنده بمانیم، تنها به دنبال چنین راهکاری هستیم. هر قدر هم که تلاش کنیم به چیزی فراتر از آن نخواهیم رسید. حتما تجربه کرده اید که بسیاری از افراد در زندگی خود تلاش زیادی می‌کنند ولی نتایج شان با میزان تلاشی که می کنند مطابقت ندارد. درآمد و عایدیشان چیزی فراتر از یک زندگی بسیار ساده و معمولی نیست درحالیکه تلاششان بسیار زیاد است.

ذهن ناخودآگاه، حکمِ فرماندۀ مرکزی ما را دارد و مثل CPU کامپیوترمان است. هر اطلاعاتی که در حافظه خود ثبت کرده ایم، همان سوخت سفرمان در زندگی می شود. تمام باورها و اعتقادات نسل های پیش در ذهن ما نقش بسته‌اند و اغلب در ذهن ما فعال و پویا مانده‌اند اگرچه از حضورشان آگاه نیستیم.


حال تصور کنید اگر ما هر روز از خود بپرسیم که چطور از بدترین شرایط راه خروجی پیدا کنیم حتماً به راهکارهایی هدایت می‌شویم که اندکی شرایط ما را بهتر می کنند چون ذهن ناخودآگاه ما روی این برنامه فعال شده است. یعنی شرایط و موقعیت هایی را جستجو می کنیم که ما را در حد زنده ماندن و امنیت محدودی قرار می دهند.

نقش کلیدی سؤال در هدایت صحیح ذهن

راز رسیدن به شرایط بهتر در زندگی، پرسش سوالات بسیار بهتر و قدرتمند کننده است.

 

به طور مثال از خود بپرسید:

چگونه می توانم شرایط مالی خود را از حالت فعلی به یک شرایط بهتر برسانم؟

چطور می توانم کسب و کاری با درآمد عالی برای خود داشته باشم؟

سؤالاتی آگاهانه از خود بپرسید در غیر این صورت ذهن شما به طور خودکار روی الگوهای قبلی فعال می شود.  اگر ذهن خود را آگاهانه هدایت نکنید؛ پرسش و پاسخ ذهنی شما همان سؤالاتی خواهد بود که شما را در پایین ترین درجۀ مالی و یا کمبود شدید مالی قرار می دهند. به همین دلیل هر چه تلاش می کنید تنها اندکی شرایطتان تغییر می کند.

علت این امر در آن است که گذشتگان ما برای دفع خطر و رفع گرسنگی، دائم چنین سؤالاتی از خود پرسیده‌اند. سؤالات انسانهای گذشته همچنان در پس زمینۀ ذهن ما نیز حضور دارند. تنها راه خلاصی یافتن از چنین سؤالاتی که می‌توانند ما را محدود سازند؛ حضور در یک زندگی آگاهانه است. 

بهترین راه برای رسیدن به نتایج مالی بهتر در زندگیتان، پرسش سؤالاتی است که خاستگاه‌شان باور به فراوانی و وفور نعمت است. این باور شما را در مسیری بهتر هدایت می کند و ذهنتان در جستجوی چیزی قرار می گیرد که شما به ثروت و موفقیت بیشتری برسید. یک زندگی آگاهانه شما را به سمت پرسش های آگاهانه تر و قدرتمند کننده تر هدایت می کند. با این شیوه از زندگی رسیدن به موفقیت در کسب و کارتان بسیار آسان و سهل الوصول خواهد بود.

تأثیر سؤالات مثبت در رشد کسب و کار

قدری به اطراف خود نظر کنید. حتماً افراد زیادی را می‌بینید که مثل شما و یا حتی کمتر از شما تلاش می‌کنند اما نتایجی به مراتب بهتر از شما می گیرند.

به نظر شما چه می‌شود که بعضی از افراد با تلاشی کمتر از شما، درآمدی بیشتر از شما دارند؟

دلیل موفقیت آنها در چه چیزی است؟

 

ذهن همۀ ما در تمام زمان بیداری در حال فعالیت است.  یکی از کارکردهای مهم ذهن پرسش و پاسخ‌های پی در پی است. بساط پرسش و پاسخ پیوسته در ذهن به راه است.

 آنچه زمینه ساز‍ِ نوعِ سؤالات ذهنی ما می‌شود، اعتقادات و اندیشه‌هایمان است. پرسش‌های ذهنی، متناسب با افکار و باورهایمان شکل می‌گیرند. هر کدام از ما همانطور که فکر می‌کنیم و به هر چیزی که اعتقاد داریم دقیقاً به همان شکل در ذهنمان سؤال و جواب صورت می‌گیرد.

با آگاهی از سیستم سؤالات ذهنی، دلیل موفقیت بعضی از افراد در زندگی و یا کسب و کارشان به آسانی مشخص می‌شود. ذهن این افراد همیشه در حال پرسیدن سؤالات قدرتمند کننده است. وقتی باورهایشان قدرتمند و مثبت است، سؤالات ذهنیشان نیز مثبت خواهد بود. در نتیجه پاسخ های قدرتمند کننده نیز به دست می آورند. شما به هر صورت که در ذهنتان سؤال بپرسید، دقیقاً به همان صورت پاسخ را می یابید.

اگر بپرسید چرا من بدبختم؟ چرا فقیرم؟ چرا بیمارم؟ چرا شانس ندارم؟ ذهن هم به دنبال ثابت کردن همین افکار به شما پاسخ می دهد. در جواب چنین سؤالاتی ممکن است چنین جوابهایی در ذهنتان بچرخد که:

بدبختی چون آدم بی ارزشی هستی. چون لیاقت خوشبختی نداری. چون بی پولی و …

بیماری چون بدنت ضعیف است. چون نسل در نسل این بیماری در خانوادۀ شما بوده. چون جسمت معیوب و ناتوان است و ….

فقیری چون عُرضۀ انجام هیچ کاری را نداری. چون آدم بدرد بخوری نیستی. چون پولدار نیستی. چون پدرت هم فقیر بوده و …

بدشانسی چون از همون اول مُهر بدشانسی به پیشونیت خورده. چون دیگران از تو خوش شانس تر هستند. چون تو آدم نالایقی هستی. اگه شانس داشتی تو یه خانواده، شهر یا کشور بهتری به دنیا میومدی و … 

به دنبال افکار منفی، پاسخ‌های منفی خواهد آمد و با سؤالات مثبت به جوابهای مثبت و هدایت کننده خواهید رسید. این کارکرد قطعی ذهن است که تابع نوعِ پرسش های ذهنی شماست.

اکنون شما این تمرین را در خلوت خود انجام دهید و به جای سؤالات منفی از خودتان سؤالات مثبت بپرسید. حتماً متوجه جوابهای ذهنی مثبت خود خواهید شد.

مثلاً بپرسید:

چرا من اینقدر پر انرژی هستم؟ چرا خوشبخت و خوشحالم؟ چرا موفق هستم؟

یا بپرسید:

چطور خوشبخت تر از چیزی که هستم بشوم؟ چطور همیشه سالم بمانم؟ چطور زندگی شادی داشته باشم؟ چطور کسب و کارم را رونق بیشتری بدهم؟ چطور به درآمد بیشتری برسم؟ و ….

کارکرد ذهن

 

ذهن همچون رایانه است. به هر چه فکر کنید گویی همان را سرچ کرده‌اید. توجه ذهن به افکار روزمره مثل کلیک کردن روی آنهاست. اگر منفی فکر کنید و یا به ضعف و ناتوانی خود یا دیگران توجه کنید، همان برنامه در ذهنتان فعال می‌شود. در صورتی که به جنبه های مثبت خود و یا دیگران توجه کنید و رفتارهای مثبت یا شیوۀ زندگی دلخواهتان را تأیید کنید؛ ذهنتان نیز بر همان محاسن و شیوه ها تمرکز می کند.

فعالیت ذهن همیشه همراه با پرسش و پاسخ است تا شما را در انجام کارهایتان یاری دهد. بعضی از این سؤالات و جواب‌ها به صورت آگاهانه در ذهن مطرح می شوند اما بعضی از پرسش های ذهنی به طور کاملاً ناخودآگاه انجام می‌شوند. این دسته از سؤالات جزء پرسش های تکرار شوندۀ ذهن هستند. یعنی به قدری در ذهن تکرار شده‌اند که به صورت خودکار فعال هستند.

برای درک عمیق این مسئله چند روز به افکارتان توجه کنید. ببینید در طول روز چه افکاری در ذهنتان می چرخد و چه پاسخ‌هایی به ذهنتان می رسد. اگر بیشتر اوقات غمگین، ناراحت و یا مضطرب و خشمگین هستید، مطمئن باشید، برنامه‌های فعال ذهنتان منفی و ناخوشایند است. برای رهایی از چنین حالتی باید آگاهانه افکار مثبت را در ذهنتان فعال کنید.

وقتی سوالات قدرتمند کننده می پرسیم؛ ذهن تمایل به پاسخ همان سوال دارد و دیگر به برنامه‌های همیشگی خود نمی‌پردازد.  برای اینکه ذهن ناخودآگاه خویش را همراه خود گردانیم و از تشویش افکار یا سردرگمی خارج شویم، لازم است:

همیشه از خواسته‌های خود آگاه باشیم. بدانیم دقیقا چه می خواهیم و به کدام سو تمایل داریم در حرکت باشیم.

با اشتیاق کسب و کارتان را راه اندازی کنید.

انتخاب کسب و کاری متناسب با علایقمان، ما را به سمت رشد و شکوفایی بیشتری می‌برد. لازمۀ شناخت علایق، شناخت بهتر و دقیق‌تر نسبت به خودمان است. اینکه بدانیم نقاط قوتمان چیست و یا در چه زمینه هایی ضعف داریم. ساختن یک کسب و کار موفق زمانی محقق می‌شود که ما در شناخت خود موفق باشیم. محدودیت های خود را بشناسیم و اجازه ندهیم فرماندۀ ما در رسیدن به اهداف‌مان باشند. در عوض بدانیم که نقاط قوت مان چه چیزهایی هستند و آگاهانه خود را در مسیر آنها قرار دهیم. همیشه از خود بپرسید چه چیزی را دوست دارم؟ از خود سوال کنید چرا آن چیز را دوست دارم؟  چرا به آن شغل علاقه مندم؟

وقتی بدانیم چه چیزی را دوست داریم و چرا به آن کار یا به آن شغل علاقه مندیم می‌توانیم سؤالات قدرتمندانه تر نیز از خود بپرسیم.‌ سؤالاتی مثل اینکه چگونه می توانم به علایق خود برسم؟ چطور می توانم آسان تر و راحت تر به کار مورد علاقه ام بپردازم؟

هر وقت چیزی را دوست داریم با تمام وجود به آن کار می پردازیم. دیگر زمان و مکان برایمان معنایی ندارند. ذهنمان در هر لحظه مشغول به آن خواهد بود و ایده ها و راهکارهای تازه تر به ذهنمان خطور می کنند. قدم در راه می گذاریم و به سختی راه فکر نمی کنیم. آنچه برایمان مهم است حرکت در مسیر چیزی است که دوست داریم. راه رسیدن به هدف با تمام سختیهایش برایمان شیرین و لذت بخش می شود.

 دقیقاً مثل عاشق و معشوق. عاشق همیشه از خود می پرسد چطور به فردی که عاشقش هستم برسم؟ چطور پیام عشقم را به او برسانم؟ عاشق راه و ایده‌های مختلف را امتحان می‌کند تا بتواند به عشقش برسد. عاشق هیچگاه خود را محدود نمی کند و همیشه در صدد یافتن راهی است که به معشوق ختم می شود.

احتمالاً از خودتان می پرسید پس چه می شود که بعضی از افراد عاشق هستند و هر کاری که لازم باشد را انجام می دهند اما در نهایت در عشقشان ناکام می شوند؟ چرا آنها به نتایج دلخواهشان نمی رسند؟

دوستان عزیزم خوب است که بدانید، آنانی که بالاخره خود را با عشقشان همراه می‌کنند، کسانی هستند که خود را باور دارند. آنها خود را لایق و شایستۀ رسیدن به آن معشوق می‌دانند. بنابراین ایده‌های کارسازتر به ذهنشان می‌آید و از مسیرهای بهتری خود را به معشوق خویش می رسانند.

بسیاری از  افراد به دنبال معشوق خود هستند  اما در ذهنشان خود را کمتر از او می بینند و یا حتی خود را فردی نالایق می‌دانند. این افراد قطعاً از مسیرهایی برای رسیدن به معشوقشان استفاده می‌کنند که به ناکجا آباد می رود. در ذهن آنان برنامۀ کمبود فعال است و با همین پیش زمینۀ کمبود و نداشتن به دنبال یافتن معشوق خود می‌روند.

 چگونه ممکن است خود را حقیر و ناتوان فرض کنیم و برای خود قدر و قیمت قائل نشویم اما انتظار داشته باشیم که به بالاترین آرزوهایمان دست یابیم؟ 

همیشه به یاد داشته باشیم که باورهای ما دائماً باید بازیابی و بازپروری شوند. دائماً با افکار تازه و قدرتمند کننده همراه باشیم. همیشه به دنبال رشد خود و تقویت نقاط قوتمان باشیم. همواره در صدد رفع عیوب و نقایص خویش باشیم تا کارآمدتر از قبل شویم.

در رشد مهارتهای خود کوشا باشید.

مهارتها و کارآمدی بیشتر، ما را به سطوح بالاتری از اعتماد به نفس می رسانند و ذهن را از برنامۀ کمبود و فقر بیرون می آورند. با توسعۀ خود و افزودن مهارت های خویش هر روز باورهایمان قدری قدرتمندانه تر از از قبل می شوند و زندگی مان به سمت بهبودی بیشتری در حرکت قرار می گیرد. کسب و کارمان رشد می کند و روز به روز شاهد شکوفایی بیشتر آن خواهیم بود.

پرسیدن سؤالات خوب و قدرتمندانه سبب رسیدن به ایده های بهتر و مناسب تر می شود. هر قدر سوالات بهتری بپرسیم به ایده های بهتری نیز خواهیم رسید. عمل کردن و قدم برداشتن در اجرایی کردن آن ایده ها ما را به نتایج بهتر و پایدارتر می‌رساند. وقتی به ایده هایی که به ذهنمان می رسند عمل می‌کنیم، توانایی باورپذیری ذهنمان  بالاتر می رود. یعنی ذهن می پذیرد که از پله کمبود و یا احساس ضعف و حقارت به پله بالاتری گام بردارد.

عملگرا بودن شیوه ای کارآمد برای تغییر باورهای محدود کننده و تضعیف کننده است. تا جایی که بتوانیم شهامت اجرایی کردن ایده ها را داشته باشیم و از فرصت های پیش آمده استفاده کنیم؛ گامهای موثرتری در جهت هماهنگ شدن ذهن ناخودآگاه و خودآگاه بر می داریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *