پرش به محتوا

داستان های سپاس گزاری ( داستان دوم)

داستان های سپاس گزاری

 سلام دوستان عزیزم با نوشتن این مطالب سعی می‌کنم هم توجه خودم و هم توجه شما عزیزانم رو به داشته‌هامون جلب کنم، تا معجزه شکر گزاری رو در زندگی بیشتر و بهتر ببینیم .

امروز هم مثل روزای دیگه برای پختن غذا به سمت آشپزخونه رفتم. سراغ یخچال رفتم و در فریزر رو باز کردم.‌ خوب که نگاه کردم دیدم تقریبا بیشتر ذخیره گوشت و مرغمون تموم شده. نمی‌دونستم چی درست کنم. واسه همین گوشی رو برداشتم و به همسرم پیام دادم. گفتم تقریبا موجودی مرغ و گوشت تموم شده. همسرم در جواب به من گفتن که از بیرون غذا می‌گیرم. از شما چه پنهون منم خوشحال شدم. چون من هر روز دو مدل غذا درست می‌کنم. یکی رژیمی برای خودم و همسرم و یکی دیگه برای دختر و پسرمون. البته خدا رو شکر می‌کنم به خاطر حضور عزیزانم و از ته قلبم دوستشون دارم. ظهر شد و من منتظر اومدن همسرم بودم. نماز ظهر و عصر تموم شد و بعد زنگ خونه به صدا در اومد. همسرم بود که به خونه برگشته بود. خدارو شکر مثل همیشه با دست پر به خونه اومدن. همسرم هم غذا گرفته بودن و هم مرغ و ماهی خریده بودن. خدا قوت گفتم و ازشون تشکر کردم. میز ناهار رو آماده کردم و همگی برای صرف ناهار روی میز نشستیم. بعد از خوردن ناهار همسرم برای استراحت به اتاق خواب رفتن. بچه ها هم هر کدوم برای انجام کارهاشون رفتن تو اتاق‌های خودشون. حالا من بودم و کلی مرغ و ماهی که بایستی شسته میشدن. بعدش هم جمع و جور کردن و بسته بندی کردن. همتی کردم و رفتم سراغ سینک مهربون با همون شیر آب فراوون. بسته‌ها رو باز کردم و توی ظرف شستشو ریختم. شروع کردم به شستن و تمیز کردن مرغ و‌ ماهی. همینطور که در حال شستن بودم توجهم به قطعات مرغی افتاد که تا چند ساعت پیش نبود ولی الان در حال تمیز کردن چند بسته مرغ بودم. همونجا خیلی خدارو شکر کردم. با خودم گفتم چه خوبه که نعمت توی خونه‌هامون جاریه. چقدر حس خوبیه که همسرت بتونه سفره خانواده رو پر کنه.

پیش خودم گفتم باید عشق باشه تا این اتفاق بیفته. به خدا گفتم ممنونم که همیشه و هر روز نعمت و برکتت توی خونه‌هامون میاد. ممنونم که دستمون رو همیشه پر از شکوفه‌های محبتت می‌کنی. 
خونه گرم و صمیمی، آب زلال ، قابلمه و ظرف و ظروف، بدن سالم ، همسر مهربون و یه دنیا نعمت دیگه که هر روز داریم ازشون استفاده می‌کنیم.

یادمه یه روز یکی از دوستام داشت از همسرش شکایت می‌کرد. هی می‌گفت این کار رو نمی‌کنه. اون رفتار خوب رو نداره و کلی ایراد دیگه …

بعد می‌گفت چطور میشه با وجود اینهمه مشکل احساس خوبی داشته باشم؟ چطور می‌تونم سپاسگزار باشم؟
به دوستم گفتم تا حالا شده همسرت بیاد خونه و دستش پر باشه؟ دوستم گفت بله ایشون اغلب روزها با دست پر میان خونه. گفتن یا خودشون خرید می‌کنن یا کمبود خونه رو بهشون میگیم و ایشون هم تهیه می‌کنن و میارن خونه.
به دوستم گفتم چقدر خوبه که همسرتون با دست پر میان خونه.
ایشون گفتن خب این یه چیز طبیعی و عادیه!
یه نفس عمیق کشیدم و با یه حس خوب به دوستم گفتم من وقتی که همسرم خرید می‌کنه و به خونه میاره توی دلم میگم خدایا شکرت که با دستان همسرم نعمت‌ رو به خونه من فرستادی. من اون لحظه دستان همسرم رو دست خدا می‌بینم.
چقدر سپاسگزار میشم که خدا حتی یه لحظه از ما چشم بر نمیداره؛ حتی به اندازه یک نفس.‌

به نظر من دیدن نیمهٔ پُر لیوان همیشه بهتر از دیدن نیمهٔ خالی لیوانه.
وقتی شاخه‌های امید تو دلمون جوونه می‌زنه که به داشته‌های خودمون تمرکز می‌کنیم.

اما امان از روزی که به نداشته‌هامون فکر کنیم. ذهنمون پر میشه از حرف و حدیث بی‌خودی. ترس تو دلمون می‌‌شینه؛ حالمون بد میشه و شاخه‌های امید خشک و شکسته میشن.

دوستان عزیزم

حالا که می‌تونیم با ذهنمون به هر جا سفر کنیم، چرا به سمت داشته‌هامون پرواز نکنیم؟
به نظر شما بهتر نیست با تشکر و شادمانی از تمام چیزهایی که داریم، خیر و برکت بیشتر رو به خونه‌هامون بیاریم؟

خدواند توی قرآن به همه ما یادآوری کرده:

لئن شکرتم لازیدنکم
اگر شکرگزار باشید شما را می‌افزایم.

💚💚💚

شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کفت بیرون کند

بیاین از همین حالا به خودمون یاد بدیم بابت تمام کارهایی که همسرمون انجام میده ازش تشکر کنیم.
اگه آقایی هر روز از همسرت به خاطر اداره امور منزل، نظافت، پخت و پز و شستشو، نگهداری و تربیت فرزندان و حضور مهربونش تشکر کن.

اگه خانمی هر روز از همسرت به خاطر همدلی و همراهیش، شغل و درآمدش، تلاش و پشتکارش و حضور پر قدرتش تشکر کن.

اینجوری لطف و رحمت خدا توی خونه هامون چندین برابر میشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *